ایستگاه کلاس ششم
مدرسه دخترانه بنت الهدی
سلام امروز میخوام از درس مطالعات اجتماعی از درس اول شروع کنم به موضوعاتش اولین موضوع دوستی هستش بفرمائید بي شک مقوله ي دوستي نه يک مسئله که نياز به پاسخ دارد بلکه يک مقوله بسيط و چندگونه محور است . بسيط بدين مفهوم که دامنه ويژگي هاي بارز آن در هر زاويه اي که بدان ها بنگريم ، گسترده و پوياست و چندگونه محور نيز بدين سان که از مباني مختلفي توام با تنوع لازم برخوردار است . لذا با اين که اهل فن و دانش و البته ادبا و عقلاي قوم در تعريف آن کوشيده اند ، ولي اين را هم نبايد از ذهن بيرون راند که آنچه را که گفته اند ، مظروفي باشد که در حد و نصاب اين ظرف (دوستي) نمي گنجد . منتظر نظراتتون هستم
نظرات شما عزیزان:
ديگر بعد معنايي و معنوي دوستي است . بعد معنايي بدين طرز که ما فهم و درک درست و منتجي را از مقوله دوستي داشته باشيم . يعني اين را بدانيم که دوستي داراي خصايص و فاکتورهاي ويژه و ثمر بخشي است و بدين خاطر است که بايد در انتخاب آن نيز دقت لازم بعمل آيد . بعد معنوي نيز بدين شکل که اين نوع دوستي تنها از براي نيل به اهداف معنوي دوست است که البته در اين نوع دوستي نيز مقوله عرفان و عشق نيز بسيار مهم و سرنوشت ساز است چه اين که قطعه ذيل از همين قلم مصداق بارزي درجهت مجاب به اين نوع دوستي است .
لذا دوستي در بعد معنوي آن اغلب پيامدهايي را بدنبال دارد که اين پيامدها بدنبال رهايي از ابعاد اجتماعي و وصل به معيارهاي معنوي اند . اما در ابعاد ديگر به مانند لفظي و معنايي شايد گفت پيامد اين دو بيشتر بدنبال نيل به اهداف اجتماعي و دنيوي است . با اين تعاريف در تعريف دوستي مي توان گفت : دوستي به معناي ارتباط تنگاتنگ در بين دو يا چند نفر است که طبعا اين نوع ارتباط بايد از يکسري پيش زمينه ها و خصوصيات مشترک تمتع جويد . يعني تا پيش زمينه ها و خصايص مشترکي در بين دو نفر نباشد ، از آن دوستي نمي توان بعنوان دوستي اي صادق و هدفمندي ياد کرد . به بياني دوستي عبارتست از برقراري وجه اشتراکاتي که بين افراد انجام مي پذيرد . بشرطي که اين نوع وجه اشتراکات همديگر را هم خوب بفهمند و هم اينکه به سهولت بتوانند همديگر را درک و هضم نمايند .
دوستي هم مي تواند يک نياز اجتماعي و حياتي باشد و هم اين که مي تواند مقوله معنوي و عرفاني باشد . چه اين که شکل و شمايل زندگي بشر که به صورت اجتماعي تصور شده است ، بيانگر اجتماعي بودن آن است . يعني بشر از ديرباز در جهت برقراري با ديگران هميشه نياز به مولفه اي به نام دوستي را داشته و از اين پس نيز خواهد داشت . بي گمان مقوله ي دوستي نياز اجتماعي بشر بوده است چرا که اگر اين مهم نبود بشر به سمت فرهنگ تک محوري و تنهايي سوق داده مي شد . لذا علاوه بر انسان که بعنوان موجودي فرامختارنسبت به ديگر موجودات شناخته شده است ، مقوله دوستي به عنوان يک نياز اجتماعي در ديگر مواليد سه گانه نيز وجود دارد . يعني به بياني تمام موجودات از دوستي به عنوان حلاوت زندگي بهره مي جويند . حلاوت زندگي بدين سان که اگر مقوله اي بنام دوستي نباشد ، هيچ گونه حلاوتي از دنياي زندگي تراوش نمي کند . پس به بياني ساده مي توان گفت دوستي شيريني زندگي است و بدون آن زندگي يعني تلخ کامي و تلخ انديشي نسبت به هر چيز .
لذا شناخت هر موجودي از موجود ديگر بدون برقراري دوستي بي معناست . يعني اگر مقوله اي بنام دوستي در ميان نباشد ، همه چيز و همه کس مهجور و عقيم مي ماند . نکته ديگر دوستي به عنوان يک مقوله ي معنوي است . در پاسخ به اين سئوال بايد گفت که آري دوستي يک مقوله ي معنوي به شمار مي آيد . چه اين که در برقراري با معشوق چه از حيث زميني و چه از حيث آسماني تاثير بسزايي را بر جاي مي گذارد . وقتي مي گوييم دوستي يک مقوله ي معنوي است يعني يک قول معنوي است . يعني عين معنويت است . که در اين جا استفاده از واژه عين هم به معناي واقعيت و ماهيت گفتمان معنويت است و هم اينکه به معناي چشم آن . بنابراين در خصوص تاثير دوستي در رشد و بالندگي مقوله اي بنام عرفان و مسايل معنوي نيز کم نگفته اند . چرا که شعراادباوفلاسفه از همين دوستي به معناي عشق ، بردباري ، با وفايي ، فنا و ... نيز ياد کرده اند . و البته برخي معتقدند که عشق در نهايت دوستي است و برخي ديگر واقفند که دوستي در نهايت عشق است . به بياني بايد گفت که گروه اول دوستي را جاده اي مي پندارند که عشق در پايان آن قابل لمس و رويت است و گروه دوم عکس قضيه را درست مي دانند . يعني عشق را جاده اي مي پندارند که دوستي در پايان آن است . برخي ديگر نيز وفاداري و بردباري را از پايه هاي بنيادي و اساسي دوستي مي دانند و البته برخي ديگر نيز دوستي را همان فدا شدن و فنا شدن از بهر دوست مي پندارند و برخي ديگر نيز کلمه دوست را همان بردبار ، فنا ، فدا و با وفا مي دانند . بنابراين از دو زاويه مي توان گفت که دوستي يک مقوله ي معنوي است . نخست اين که حتما براي رسيدن به جاده معرفت و شناخت و يا همان جاده معنوي نياز به وسيله اي بنام دوستي است و دوم اين که شايد گفت زبان دوستي همان زبان معنوي است . يعني آن چه را که زبان دوستي مي گويد در واقع همان چيزي است که زبان معنوي نيز آن را بيان مي کند . مضاف بر اين که وقتي ما از دوستي بعنوان يک عامل اساسي و سازنده در جهت برقراري ارتباطات ياد مي کنيم ترديدي نيست که نه تنها در حوزه معنوي که در حوزه هاي اجتماعي و فرهنگي و حتي اقتصادي و سياسي و ... نيز بسيار کارساز و موثر است . پاسخ:مرسی
قالب جدید وبلاگ پيجك دات نت |